اگه میبینی میترسم
اگه چیزی نمیپرسم
اگه بیهوده پوسیدم
من از ترس تو ترسیدم
از این لب بستگی ها و
از این دل خستگی ها و
توی ظهر یه تابستون
از این یخ بستگی ها و
http://martin-damon.blogfa.com/post/9
از این تسلیم اجباری به این تقویم تکراری
تموم عمرمو بخشیدم
من از ترس تو ترسیدم
چه حرفایی تو دلهامون سؤال ها که نپرسیدی دوباره از نگاه هم منو تو
هر دوترسیدیم
بیا و تکیه گاههم شو
از آغاز همین قصه
آخه چشم و چراغ من
چرا میترسی هم غصه
اگه هر قطره ی بارون
واسه دریای دنیا نیست
تو که باشی منم هستم
دیکه این قطره تنها نیست
توی این جشن بارونی
تو دریایی نمیدونی
یه عمری تو گوشت خوندن
نمیذاریم نمیتونی
چه حرفایی تو دلهامون سؤال ها که نپرسیدی دوباره از نگاه هم منو تو
هر دوترسیدیم