خیال خام پلنگم به سوی ما جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ، دل مغرورم ، پرید و پنجره به خالی زد
که عشق ، ماه بلند من ، ورای دست رسیدن بود
گل شگفته ! خداحافظ ، اگر چه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
من تو آن دو خطیم ، آری ، موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز ، به یکدیگر رسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد ، اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
http://www.goleroz-ghalb.blogfa.com/post/52