از کوچمون به خونمون یه راه باریکیه
وقتی میخوام برم خونه ظلمتو تاریکیه
در اون تاریکی شب وقتی قدم میزارم
عزاب مردنم را به یاد خود میارم
نه.... نه .....نه ....نه.....نه
حالا زوده نا امید بشم من تا دنیا دنیاست عاشقم من
رفته اما مونده خاطراتش
به خدا هر جاست عاشقم من
حالا که پرده ز اسراردلم برداشتم
به شما راست میگم " به خدا راست میگم
هر چی از گذشته ها و زندگی مونده برام
به خدا راست میگم " به خدا راست میگم
رو به روی خونمون پنجره ای رو به خدا بود یه روزی
خیلی کم وا میشد اما قبله ی عشق و صفا بود یه روزی
ناگهان یه روز دیدم اون پنجره با گل و خاک بسته شده
بس که اون بالا نگاه کرده چشام " موژه هام دونه دونه خسته شده
نه.... نه .....نه ....نه.....نه
حالا زوده نا امید بشم من تا دنیا دنیاست عاشقم من