با کاروان تا ماه من محمل به محمل میرود
سرگشته ازپیآه منمنزلبه منزلمیرود
اشکم به دامان میرود آهم به کیوان میرود
دلازبرجان میرود
جان از پی دلمیرود
محمل نشین ماهمن
دلداردلخواهمن
از بختگمراهمن
رفت از برم ماهمن
تا کی بگردد حکم ستاره
بینم به کامش شاید دوباره
با من بگویید ای ریگ صحرا
با من بگویید ای سنگ خارا
کاین ره ندارد غم را کناره
از داغتای آیینه!خون
میجوشدازمینای دل
جان میتراود همچومی
از چشم خون پالای دل
شب میخرامدبی طرب
دلمیتپد باتاب و تب
اینک نوایپایشب
آنکنوای پای دل
ای دلبر عشوه گر
دلدار شیرین شکر
از بزم یارانسفر
کردی چرا بی خبر
ما رانهادی بی مادریغا
تا چون سر آید هجر تو بر ما
ای زاهل غافل مرغ خوش آوا
درمان نداردداغاوستا