منو میبینین به من میگن سیابخت
به من نخندید ادمای خوشبخت
منم یه روزی روزگاری داشتم
جوون بودم عشقی به یاری داشتم
این زمونه پیرم کرد ز جون خود سیرم کرد
نساخت یه روزی با من بسته به زنجیرم کرد
ای زمونه چقدر تو نامردی
چه ظلم بی حدی به من کردی
ای زمونه بهار من خزون شد
بلبل باغ من چه بی زبون شد
شکوه دارم ز دست تو فراوون
سرگردونم تو کوچه و خیابون
این زمونه پیرم کرد از زندگی سیرم کرد
نساخت یه روزی با من بسته به زنجیرم کرد