زیر این چرخ کبود قلب من در دست او
مثل یک بازیچه بود ای داد
بی هیاهو بی صدا ما گشتیم از هم جدا
او رفت و آه ای خدا فریاد
آه افسوس بین ما پلهای شادی شکسته
هر چه بود از هم گسسته
در پیش چشم ما سوی جدایی نشسته
راه آشنایی بسته
تو بگو ای دریغ از روزگار آشنایی
تو رفتی من گرفتم از تو درس بی وفایی
منبع:
http://forum.persianseven.ir